پشت اين چهره كنوني سرالكس فرگوسن هميشه دو موضوع نهفته وجود دارد، اولي كينه و دق دلي دير پايي است كه او از برخيها به دل گرفته است و دومي وفاداري پا بر جايي است كه او به هر طريق نسبت به برخي اشخاص و چيزها آن را اعمال كرده است و ميكند...
شايد اين دو موضوع ارتباط تنگاتنگي به هم داشته باشند. اگر قرار باشد دوره اسكاتلندي فرگوسن را از نظر بگذرانيم به اولين چيزي كه بايد اشاره كرد حضور او در رنجرزي ها است...
به همين دليل و منطقا ، او ميتواند براي مدت زيادي هوادار ديگر نيمه سبز و سفيد گلاسكو، يعني سلتيك بماند. از طرف ديگر او وقتي به راس امور در منچستريونايتد گماشته شد، يك دشمن قسم خورده ديگر براي خودش به وجود آورد و ليورپول.
اين دو باشگاه حاضر نيستند تحت هيچ شرايطي ريخت ديگري را تحمل كنند. در زير ابتدا به چندين نمونه از كينه ورزيهاي سرالكس اشاره مي كنيم...
در ابتدا بايد سري به جام جهاني 1986 مكزيك زد، جايي كه پس از مرگ ياك استين، فرگوسن به رغم ميل باطني اش سرمربي تيم ملي شد تا از همان ابتدا مشكلي به نام انتخاب 22 بازيكن گريبان گير او شود.
او بيش از هر چيز براي انتخاب نوك حمله دچار ضد و نقيض شده بود. شماره 9 كه بدون ترديد ميتوانست صاحب اين پست شود وجود داشت ولي او در زير چشمان تيزبين «تصميم گيرنده كبير» دو نقيصه داشت؛ اول اين كه او يك خوش گذران بود (به طوري كه لقب او را چارلي شامپاين گذاشته بودند) و دوم اين كه او در نوك حمله تيم سلتيك بازي ميكرد...
به هر حال با توجه به فشارهاي عمومي فرگوسن مجبور شد كه چارلي نيكلاس را به جام جهاني ببرد ولي او هيچ گاه به اين بازيكن اعتماد نكرد و هرگز به او بازي نداد. فرگوسن بعدها از اين ماجرا پرده برداشت. دومين موضع كينه جويانه او باز هم به همان جام جهاني برمي گردد... اين بار آلن هانسن، بهترين مدافع آن روزهاي اروپا قرباني تصميم هاي فرگوسن شد.
گناه هانسن بازي كردن در تيم ليورپولي بود كه چند سال قبل، در جريان بازيهاي اروپايي به شدت تيم آبردين را تحت فشار گذاشته بود و اين تيم را شكست داده بود. ماجراي شيفتگي اين دو مرد نيز به همان موقعها برميگردد... حدس زدن در مورد اين كه چه اتفاقي پس از اين افتاد زياد سخت نيست!! هانسن، بهترين و بزرگترين مدافع تمام تاريخ اسكاتلند از تيم ملي دور ماند!
آخرين ابهامات سال 1986 برميگردد به انتخاب شماره هفت تيم. اين مساله واقعا براي فرگوسن دردسرساز شده بود چون او ميبايست بين طاعون و وبا يكي را انتخاب ميكرد. طاعون كسي نبود جز گوردون استراكان...
بازيكني كه به «دانده» آمده بود تا در تيم «بزرگ» آبردين بازي كند ولي او با مشكلات ارتباطي زيادي دست به گريبان شد و فرگوسن او را به يك تيم ديگر ترانسفر كرد... آن تيم، تيمي نبود به جز، منچستريونايتد. «وبا» هم كسي نبود جز دشمن خصوصي فرگوسن و نقطه مقابل او كني دالگليش.
هر چه قدر كه فرگوسن آدم هيجاني و هر لحظه آماده انفجار بود كني دالگليش سرد و خونسرد و البته تا حدي اخمو و ترشرو بود (به او لقب غرغرو نيز داده بودند). از طرف ديگر، آن ها يك قساوت ديگر نيز ما بين شان وجود داشت؛ دالگليش، ستاره تيم سلتيك بود وقتي كه فرگوسن به فوتبالش در تيم رقيب خاتمه داد.
از طرف ديگر او به عنوان بازيكن و مربي تيمي به نام ليورپول و رسيدن به موفقيت به همراه اين تيم حسابي از چشم فرگوسن افتاده بود. بنابراين، همين علتها كافي بودند تا فرگوسن، استراكان را در ميان تعجب همگان در تيم ملي جا دهد.
پس از اين كه الكس فرگوسن به منچستر آمد يك خانه تكاني حسابي در اين تيم به راه انداخت، او حتي خيلي سريع، استراكان را نيز از تيم منچستريونايتد بيرون انداخت.
اين قضيه به اين خاطر نبود كه اين بازيكن مو حنايي بد بازي مي كرد بلكه برميگشت به اتفاقاتي كه مابين اين دو اسكاتلندي رخ داده بود... اشتباه كوچك الكس فرگوسن (يكي از نوادر اشتباهات او در مربيگري اش) تعيين مقصد گوردون استراكان بود.
فرگي او را به ليدزيونايتد فرستاد. استراكان، كاپيتان تيم ايالت يورك شاير شد و توانست با انجام بازيهاي خيره كننده به عنوان عامل اصلي قهرمان ليدز در سال 92 خودش را عنوان كند.
سالي كه براي فرگوسن جزو سخت ترين سالها بود، چون او كه نتوانسته بود به عنواني دست يابد ميبايست شعار هواداران ليورپولي را نيز تحمل ميكرد: «هميشه نيمه پر ليوان را نگاه كن.»
پس از آن رابطه اين دو مرد به سردي بيش از اندازه گراييد و اين دو فقط در تقابلهاي منچستريونايتد و سلتيك رو در روي هم قرار گرفتند كه آن هم ارتباط به دردخوري براي آن ها به حساب نمي آيد. براي هميشه بين اين دو شكرآب شد!
در مورد آلن هانسن نيز همين اتفاق افتاد. پس از جام جهاني مكزيك، اين مدافع قدرتمند با عناوين و افتخارات زيادي كه در كارنامه داشت از دنياي فوتبال خداحافظي كرد و به تفسير و مشاوره شبكههاي تلويزيوني روي آورد كه در آن جا نيز به موفقيتهاي زيادي رسيد و تحسين خيليها را برانگيخت.
برنامههاي هانسن سرآغازي بود تا براي هميشه رابطه اين دو مرد نيز تيره و تار بماند. هانسن در يكي از برنامههايش گاف بزرگي داد... او گفت: «با يك تيم جوان، به هيچ چيز نمي توان رسيد.» او اين حرف را خطاب به منچستريونايتدها گفت.
مشكل اصلي هم همين جا بود كه فرگوسن اين تيم جوان را درست كرده بود تا بتواند در دهه 90 با آنها به قهرماني برسد. پس از اين اظهار نظر، فرگوسن هيچ گاه فراموش نكرد كه در هر جا و مكاني به تخريب آلن هانسن دست بزند.
اين دو مرد هميشه در زمره آدمهاي اهل معاشرت بودهاند ولي شما ميتوانيد اطمينان داشته باشيد كه هيچگاه الكس فرگوسن در برنامهاي كه آلن هانسن حضور داشته است، شركت نكرده و نخواهد كرد.
...اين دو پس از آن سالها هنوز هم يك ديگر را دوست ندارند.
اتفاق حاصله در مورد دالگليش هم به همين شكل است... اين دو مرد هرگز يك ديگر را نميبينند و هرگز با هم حرف نمي زنند. در جريان قهرماني بلكبرن در سال 95 دالگليش، مربي اين تيم بود و او نيز بر فرگوسن و منچستريونايتد تاخت، تا در آن برهه منتقد جدي آنها باشد.
او كه به غير از (no) و (yes) (البته با توجه به لهجه خاصش) چيز ديگري بر زبان نمي آورد به طور معجزه آسايي چندين كلمه و جمله در وصف يونايتد گفت:«بهترين تيم انگليس نتوانست قهرمان شود»... در واقع او در لفافه گفته بود كه بهترين تيم را به او (فرگوسن) دادهاند ولي او بهترين مربي نيست.
فرگوسن اين حرفهاي دالگليش را در انديشه حفظ كرد تا بتواند در اسرع وقت پاسخگوي او باشد. متاسفانه دشمن شخصي فرگوسن در دنياي فوتبال بد آورد، مدتها گذشت تا فرگوسن سرانجام توانست نقدي تند بر دالگليش براند...
تقريبا 10 سال بعد، دورهاي كه سلتيك به تيمي ضعيف تبديل شده بود اين فرصت براي الكس به وجود آمد. مدير فني باشگاه سلتيك در دوران افت اين باشگاه كسي نبود جز كني دالگليش و فرگوسن فرصت را مغتنم شمرد و گفت: «واقعا فاجعه است كه تيم بزرگ سلتيك به اين حال و روز افتاده است.» در واقع او نيز در لفافه گفته بود مديريت اين تيم هيچ بوده است. اين هم اتفاقي كه مابين اين دو مرد اسكاتلندي افتاد.
اين مطلب را با دومين وجهه نهفته در او به پايان ميرسانيم. وجهه وفاداري سرالكس فرگوسن. قبل از هر چيز او به همسرش وفادار است و البته به باشگاه هايي كه در آن مربيگري مي كند. در اين باره مي توان به آبردين اشاره كرد ولي چشم گيرتر از هر چيز مربيگري او و وفاداري او به منچستريونايتد است.
اگر قرار باشد با توجه به علم كيميا گري بين اين دو به قضاوت بنشينيم، توضيح اين ارتباط خيلي دشوار است ولي بدون هيچ ترديدي اين دو با يك ديگر ادغام شده اند. فرگوسن منچستريونايتد است...
او با هر دم و بازدمش براي باشگاه زندگي ميكند و تقريبا هيچ گاه نگذاشته است با بازيكنانش به زمين بخورند. شايد اگر بازيكن زمين خورده است به رغم تلاشهاي زياد فرگي، گسيختگي چنان زياد شده است كه كاري از دستان سرالكس برنمي آمده. با اين حال، هيچ گاه بازيكني را پيدا نمي كنيد كه پيراهن منچستر را بپوشد و بگويد فرگوسن از من حمايت نميكند... براي مثال ميتوان به جانبداري او به تمام هوس بازيهاي كانتونا اشاره كرد ولي با اين حال باز هم در تمام اظهاراتش از او ياد ميكند.
هنگامي كه با رودفان نيستلروي كه به شدت آسيب ديده است قرارداد مي بندد و حتي روي تخت بيمارستان نيز به او اعتماد ميكند، گواه ديگر اين موضوع است. او زمين و زمان را براي نجات دادن ليشارپ، بكهام چپ پاي دهه 90 به هم ميآميزد و تقريبا توانست به شكل معجزه آسايي بكهام را روي زمين فوتبال سرپا نگه دارد، بازيكني كه با توجه به وضعيت فوتباليست - مانكن بودنش دچار دردسرهاي زيادي از طرف خانمها شده بود...
جانبداريهاي بي وقفه الكس فرگوسن و حمايت بي شايبه او از روي كين را هرگز نميشود به دست فراموشي سپرد. قبل از اين كه فرگوسن بازيكني را به حال «رها كند» ميتوانيم مطمئن باشيم كه او تمام تلاش اش را كرده تا آن بازيكن را به «راه درست» بياورد.
او همچنين به دوستانش نيز وفادار است. براي بازيكناني كه سالها در منچستريونايتد زحمت كشيدهاند بازيهاي بزرگداشت برگزار ميكند و همواره از پيشكسوتان باشگاه ياد ميكند. ولي آخرين گواه وفاداري SAF (سر الكس فرگوسن)...
موضوعي بسيار آموزنده از لحاظ اخلاقي و انساني است. اخيرا باغباني كه مسوول رسيدگي به چمن ورزشگاه اولدترافورد بود، جان سپرده است (حتي نام آن نيز در ذهن كسي نمانده است) ولي الكس فرگوسن اعلام كرد كه تمام هزينههاي مربوط به مراسم او را شخصا برعهده ميگيرد (او خودش به شخصه تمام امور را در دست گرفت).
از طرف ديگر، بيوه آن باغبان ميگويد هر هفته يك بار كه باران، باد يا برف ببارد، فرگوسن شخصا به منزل آن ها ميرود تا به امور جاري آن خانواده رسيدگي كند. او اين كار را به رغم تمام گرفتاريها و مشغلههايي كه دارد مرتبا انجام ميدهد.
نكته قابل عرض ديگر اين كه فرگوسن عاشق بازي كردن با بچههاي آن باغبان متوفي است و در هر هفته نزديك به 20 كتاب به آنها ميدهد و براي آن ها توضيح ميدهد كه چطور بايد صرفه جويي كنند.
موضوع شايان ذكر ديگر در اين راستا اين است كه فرگوسن نام تمامي كاركنان باشگاه را از بر است... او از جاروكش گرفته تا مقامات بلند پايه، همه را مي شناسد و روز به روز وقتي مي گذارد تا با آن ها صحبت كند. بله، اين است دو چهره سر.... اشراف زاده سرالكس فرگوسن!