loading...
انجمن هواداران دیوید بکهام
هک شد

آخرین ارسال های انجمن

از خانه تا خانه

با این که پدرم طرفدار سرسخت منچستریونایتد بود بارها و بارها به من گفته بود که در تصمیم گیری آزاد هستم اما مطمئنم با بستن قرارداد با منچستر او نیز به اندازه من خوشحال و هیجان زده بود.مادرم گریه می کرد چون می دانست که ملحق شدن من به منچستر به معنای دوری از خانه است.


در زمانی که به شروع دوره تمرین من باقی مانده بود مادرم مدام گریه می کرد.من همیشه طوری زندگی می کردم که پدر و مادرم را از خود ناامید نکنم نمی خواستم برای آرزوهای آن ها زندگی کنم اما با بکارگیری آرزوهای شخصی خودم از آن چه آن ها در وجودم گذاشته بودند برای خود نقطه آغازینی طراحی کردم من بر اساس معیارهایی رشد می کردم که آن ها در من به ودیعه گذاشته بودند.

هیچ روزی به یاد ماندنی تر از روز امضای قراردادم با منچستر نبود من با کت اسپرت و کروات باشگاه منچستر شبیه بازیکنان منچستر شده بودم یا حداقل شخصی از چینگ فورد که بسوی منچستری شدن پیش می رفت.در راهرو من و پدرم کاپیتان منچستر، برایان رابسون را دیدیم.ما ساعت ها به تماشای فیلم های ویدئویی بازی های او نشسته بودیم و پدرم شجاعت، تعهد، انرژی و بصیرت او را به من یادآوری می کرد، او قهرمان اسطوره ای ما بود.


من قبلاً برایان را ملاقات کرده بودم اما این بار رئیس مرا به عنوان جدیدترین عضو گروه به او معرفی کرد و او نیز اظهار داشت: (( دیوید تبریک می گویم، هرچند خودت جداً متوجه خواهی شد که بهترین کار را کرده ای.)) آن روز شادترین روز زندگی من بود.
بعد متوجه شدم که قراردادم در اولدترافورد نمی توانست 6 ساله باشد چرا که از نظر قانون یک پسر بچه مدرسه ای نمی توانست قرارداد حرفه ای امضاء کند اما منچستر به من این قول را داده بود که پس از اتمام دوره 4 ساله ام، در حالی که اکنون 13 سال داشتم، قرارداد 4سال و نیم دیگری با من ببندد.

و من نیز فکر می کنم که این ترس و عدم اطمینان بسیار مفید است چرا که اگر تصور می کردم بازیکن منچستر شده ام از جاه طلبی هایم می کاستم یا تلاشم را کم می کردم.روز امضای قراردادم با روز شروع تمرین کاملآ متفاوت بود تمرین واقعی و چالش زندگی من در آن روز شروع شد.


می دانستم که در شرایط خوبی هستم، حتی قبل از امضای قراردادم می دانستم که به یک خانوتده ملحق خواهم شد.آن ها واقعاً انسان های خوبی بودند.منظورم البته فقط رئیس و بازیکنان نیست بلکه حتی مسئول بخش پذیرش کت فیپس که همیشه پشت میزش نشسته بود و با محبت و بوسه کوچکی بر صورتم برنامه تمرینها را در اختیارم قرار می داد، و بعدها در پاسخگویی نامه هایم نیز کمکم می کرد او بخشی از باشگاه منچستریونایتد است.

هر زمان که برای انجام تمرین یا همراهی مسابقه ای به منچستر می آمدم کانی براون و جو از من مراقبت می کردند و حتی پدر و مادرم را به غذا دعوت می کردند یا آن ها را به دیگران معرفی کرده و اطراف را به آن ها نشان می دادند.جو مسئول بخش نوجوانان بود که در تامین هزینه ها و ترتیب انجام سفرها نقش داشت اما باید بگویم این دو برای بازیکنان غیر بومی و خانواده شان فراتر از وظایفشان عمل می کردند.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط kaka در تاریخ 1348/10/11 و 2:48 دقیقه ارسال شده است

با سلام سایت ما میتونه تبلیغات شما را در صفحه ی حامیان سایت قرار بده
لطفا با ما در ارتباط باشید
با تشکر


کد امنیتی رفرش
هکید

درباره ما
سایت رسمی هواداران دیوید بکهام
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا از طرح جدید قالب سایت راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 377
  • کل نظرات : 315
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 503
  • آی پی امروز : 43
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 211
  • باردید دیروز : 308
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,288
  • بازدید ماه : 3,787
  • بازدید سال : 21,817
  • بازدید کلی : 487,327
  • هک شد